هورااااااا مامان جوني و اقا جون دارن مياااااان
گل پسرم سلام
اومدم يه خبر خوب بهت بدم عزيزم . ساعت 2 اقاجون تلفن كردنو گفتن كه راه افتادنو دارن ميان بيرجند پيش ما .خيلي خيلي خوشحال شدم هم واسه اينكه بعد چند ماه بالاخره ديدارها تازه ميشه و دلتنگيا رفع ميشه هم اينكه اقاجون هم تصميم گرفتن با مامان جون بيان . اينطوري خيلي بهتر شد چون ديگه اونجا تو خونشون تنها نيستن و دل نگراني نداريم از اين بابت ...
حالا ديگه وقتشه ماماني امشب مامان جون اينا ميرسنو منم خيالم راحته كه دست تنها نيستم . ديگه بيا گل پسرم .از همين امشب ميتوني بياي و من ديگه نگراني ندارم
واي ماماني خيلي خوشحالم تو هم مشخصه كه خوشحالي . همون موقع كه باخبر شديم اقاجون اينا راه افتادن تكونات يه جور ديگه شد انگاري جشن گرفتي واسه خودت اون تو
فقط ماماني عصري كمكم كن تا خونه رو مرتب كنم و اماده شيم واسه اومدن اقاجون و مامان جون
اميدوارم بازم فرصت بشه تا بيامو واست بنويسم