بدون عنوان
جيگر مامان سلام
اين هفته سرم حسابي شلوغ بود نشد بيام واست بنويسم
روزا خونه مادربزرگ ميرفتيم كه خونه رو مرتب كنيم واسه مراسم سال عمو محمد خدابيامرز
كه اگه مهموني از شهراي ديگه اومد خونه مرتب باشه.
گل پسرم فردا مراسم سال عمو هستش بعدشم اگه خدا بخواد قراره مادربزرگو پدربزرگو عمو ميثمو برداريم بزنيم بيرون از شهر و اين روزاي اخر سالو بيرجند نباشيم .
جيگر مامان بابايي چند شب پيش خوابتو ديده اما هنوز به خواب ماماني نيومدي
امشب هم با خاله الهه رفتيم پيش دكتر صدا قلبتو گوش كردم مثل هميشه پر از انرژي تالاپ تلوپ ميكرد.
خاله الهه هم واسه نينيش اومده بود و بعدشم رفت سونو
خدا رو شكر همه چيز نيني خاله الهه هم خوب بود
راستييييي خاله الهه ي دخملي جيگر طلا دارهههه ....
قرار بود خاله سوگند هم بياد پيشمون اما نتونست بياد بعد دكتر اومدو باهم رفتيم تو خيابون يكمي راه رفتيم . از اونجايي كه شما خسته شده بوديو خودتو انداخته بودي جلو شكم ماماني برگشتيم خونه
خاله سوگند و شوهرش لطف كردن مارو رسوندن
امشب شب خوبي بود واسه ماماني
بازم ميام واست مينويسم نفسم
دوستت دارم ماماني