محمد پارسامحمد پارسا، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 24 روز سن داره
زندگی مامانی وباباییزندگی مامانی وبابایی، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 23 روز سن داره

خاطرات قند عسل مامان و بابا

بدون عنوان

1393/2/24 11:47
نویسنده : مامان فاطمه
130 بازدید
اشتراک گذاری

گل پسرم سلام

گفتني ها زياده اما نوشتنش سخت . بزرگ كه شدي اگه خواستي واست ميگم

نفسم بالاخره عقد عمو ميثم برگزار شد ... خوشبخت باشن

ديروز هم منو بابايي رفتيم خونه مادربزرگ اينا تا كمكشون كنيم واسه مرتب كردن خونه كه قراره خونواده زن عمو رو دعوت كنن . شبش هم همه رفتيم پارك . اما من حسابي خسته بودمو بهم خوش نگذشت . موقع خواب هم كلي درد اومده بود سراغم . تو هم معلوم بود خسته شدي حسابي ....

 

تقريبا دو هفته اي هست كه زانوهام بطرز بدي درد ميكنه سختمه زياد سرپا وايسم يا بشينم رو زمين . يه دو سه شبي هم هس توي خواب مفصلها و انگشتهاي دستم درد ميگيره طوري كه از درد بيدار ميشم .

همه دردا رو به اميد بغل گرفتنت دارم تحمل ميكنم اينا هم ميگذره .

دوستت دارم پسر گلم

لحظه شماري ميكنم واسه اومدنت

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

ویدا
24 اردیبهشت 93 14:25
غصه نخور فاطمه جونم من مطمئنم که یه روزی قدرتو میدونن صبور باش و بخدا توکل کن ایشالله که با اومدن نی نیت همه چیز عوض بشه....... من ته دلم روشنه
مامان فاطمه
پاسخ
انشالله گلم التماس دعا
سوگند
27 اردیبهشت 93 13:52
تحمل کن عزیزم دیگه داره این دوران تموم میشه با بغل کردن پسری همرو فراموش میکنی
مامان فاطمه
پاسخ
انشالله ممنون گلم
هستی مامی
27 اردیبهشت 93 19:04