بدون عنوان
گل پسرم سلام
گفتني ها زياده اما نوشتنش سخت . بزرگ كه شدي اگه خواستي واست ميگم
نفسم بالاخره عقد عمو ميثم برگزار شد ... خوشبخت باشن
ديروز هم منو بابايي رفتيم خونه مادربزرگ اينا تا كمكشون كنيم واسه مرتب كردن خونه كه قراره خونواده زن عمو رو دعوت كنن . شبش هم همه رفتيم پارك . اما من حسابي خسته بودمو بهم خوش نگذشت . موقع خواب هم كلي درد اومده بود سراغم . تو هم معلوم بود خسته شدي حسابي ....
تقريبا دو هفته اي هست كه زانوهام بطرز بدي درد ميكنه سختمه زياد سرپا وايسم يا بشينم رو زمين . يه دو سه شبي هم هس توي خواب مفصلها و انگشتهاي دستم درد ميگيره طوري كه از درد بيدار ميشم .
همه دردا رو به اميد بغل گرفتنت دارم تحمل ميكنم اينا هم ميگذره .
دوستت دارم پسر گلم
لحظه شماري ميكنم واسه اومدنت
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی