كاش اين روزا زود بگذره
گل پسرم سلام نفسم وقتي فكر ميكنم تا اخر همين ماه قراره جمع دو نفره خونمون سه نفره شه و شما بيايو زندگيمونو عوض كني كلي روحيه ميگيرم . انشالله بتونم مامان خوبي واست باشم روز جمعه بالاخره باباييو تونستم قانع كنم كه موكت توي اشپزخونه رو جمع كنيمو ببريم تو حياط تا بشورمش عصر جمعه موكتو شستم نيم ساعت تو حياط بودمو يه ساعت ميومدم تو خونه و استراحت ميكردم . شب كه بابايي اومد اب كشيدشو پهنش كرد تا خشك بشه البته كمي هم مامانيو دعوا كرد كه چرا اينكارا رو تنهايي انجام دادمو نموندم تا بياد كمك . روز شنبه هم يكمي از كاراي اشپزخونه رو انجام دادم ولي هنوز كار داره امروز هم اصلا حال و حوصله تميز كاريو نداشتم موند واسه عصر يا فردا يه وق...
نویسنده :
مامان فاطمه
12:28